سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلت را با اندرز زنده ساز [امام علی علیه السلام ـ در نامه اش به پسرش امام حسن علیه السلام ـ]

چکیده ای از اسلام

در واقع هدف غایی عرفان وصول به مرتبه «توانایی نفس به معرفت حق» است و این معرفت منبعث از «عمل» است، نه بحث و مبتنی بر «مجاهده و ریاضت» است، نه نتیجه استدلال و چون و چرا کردن! چنین عرفانی  مورد تأیید اسلام و آموزه‏های قرآنی و روایی است؛ چه اینکه اسلام معرفت حضرت حق را اولین فریضه و واجب تلقّی کرده و گاه آن را با فضیلت‏ترین فریضه‏ها دانسته است
همان طریقی که ابراهیم خلیل آن را طی نمود: «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض»
 اینجا «رؤیت» است، نه «روایت». درک ابراهیم‏علیه السلام جنبه مفهومی نداشت؛ بلکه شهودی بود
چنین معرفت و علمی، خواسته امامان معصوم‏علیهم السلام نیز بود؛ چنان که در دعاهای معروف و مشهور به این عبارت‏ها بر می‏خوریم:  «و انی ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک»؛ «و ارزقنی النظر الی وجهک الکریم»؛ «لاتحرمنی النظر الی وجهک» و...
چنین معرفت شهودی، بر اساس دیدگاه اسلام امکان دارد و بر این جواز جمله معروف حضرت علی‏علیه السلام دلالت دارد: «ما رأیت شیئاً الا و رأیت اللَّه قبله و معه و بعده»؛ «هیچ چیز را ندیدم مگر آنکه با آن و قبل از آن و بعد از آن خدا را دیدم»
علامه طباطبایی‏رحمه الله در این خصوص می نویسد:  «و از سوی دیگر می‏بینم قرآن کریم با بیانی جالب، روشن می‏سازد که همه معارف حقیقیه،   از توحید و خداشناسی واقعی سرچشمه می‏گیرد و استنتاج می‏شود؛ و کمالِ خداشناسی از آنِ کسانی است که خداوند آنان را از هر جای جمع‏آوری کرده و برای خود اختصاص داده است. آنان هستند که خود را از همه کنار کشیده و همه چیز را فراموش کرده‏اند در اثر اخلاص و بندگی، همه قوای خود را متوجه عالم بالا ساخته، دیده به نور پروردگار پاک روشن ساخته‏اند و با چشم واقع بین، حقایق اشیاء و ملکوت آسمان و زمین را دیده‏اند؛ زیرا در اثر اخلاص و بندگی به یقین رسیده‏اند و در اثر یقین، ملکوت آسمان و زمین و زندگی جاودانی جهان ابدیت بر ایشان مکشوف شده است»
شناخت قلبی و شهودی خدا آرزوی همگان است و کسی منکر این گونه شناخت نمی‌باشد. آن چه که فقها رد می کنند، عبارت است از: سلسله درست کردن و آداب و رسوم اختراع نمودن.
افرادی مانند ملا حسین قلی همدانی ، سید احمد کربلایی ، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ، حاج میرزا علی قاضی طباطبایی ، شیخ محمد بهاری ، علامه محمدحسین طباطبایی، شیخ جعفر مجتهدی ، شیخ رجب علی خیاط و مرحوم شیخ حسن علی اصفهانی معروف به نخودکی، ‌عارف بالله بوده اند، نه پیرو یک سلسله خاص از صوفیّه.  شهید مطهری  گفته اند
اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگی و نظری یاد شوند، با عنوان "عرفا" و هرگاه با عنوان اجتماعی شان یاد شوند،‌ غالباً با عنوان "متصوفه" یاد می‌شوند. عرفا و متصوفه هر چند یک انشعاب مذهبی در اسلام تلقی نمی شوند و خود نیز مدّعی چنین انشعابی نیستند و در همة‌ فِرَق و مذاهب اسلامی حضور دارند، در عین حال یک گروه وابسته و به هم پیوستة اجتماعی هستند. یک سلسله افکار و اندیشه ها و حتی آداب مخصوصی در معاشرت ها و لباس پوشیدن ها، و احیاناً آرایش سر و صورت و سکونت در خانقاه و غیره به عنوان یک فرقه مخصوص مذهبی و اجتماعی رنگ مخصوصی داده و می‌دهند.
مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، کلام - عرفان، ص 71.
ْآقای صافی گفته اند
فرقه درست کردن و بدعت گذاری ها باعث شده که در روایات از صوفیه مذمت شده و فقها آن‌ها را در ضلالت و گمراهی دانسته و فرموده اند:‌این ها هر فرقه و شعبه ای که باشند، در صورتی که با برنامه های شناخته شدة اسلام و مسلمانان مطابق نباشد، یعنی به عنوان این فرقه سازی ها و وابستگی ها به پیر و مرشد و حرف های شرک آمیز باشد، همه باطل است.
لطف الله صافی گلپایگانی، معارف دین، ص 372.




مصطفی (پاسخگوی دینی) ::: سه شنبه 88/8/19::: ساعت 1:55 عصر

اصل برهان به طور فشرده از قرار زیر است:
1- بدون شک جهانی واقعی نه وهمی صرف وجود دارد (رئالیسم و نفی سفسطه).
 2- آنچه در جهان است همه ممکن‏الوجودند. یعنی وقتی نظر به ذات آنها کنیم هیچ یک بالذات اقتضای وجود ندارند. بلکه همه موجوداتی هستند که می‏شود وجود داشته باشند و می‏شود وجود نداشته باشند. به‏عبارت دیگر در مرتبه ذات و بدون علت هیچند .
3- تمام جهان یک واحد ممکن‏الوجود است. زیرا وقتی اجزای جهان همه ممکن‏الوجود باشند کل جهان- که یک واحد ارگانیک است- نیز ممکن‏الوجود است واز مجموعه موجودات ممکن‏الوجود واجب‏الوجود پدیدار نمی‏شود. پس جهان یک واحد ممکن‏الوجود ی بیش نیست .
4- هر ممکن الوجودی در تحقق و بقای خویش نیازمند و وامدار دیگری است. به عبارت دیگر اگر جهان بی‏نهایت پدیده هم باشد از بی‏نهایت صفر هیچ چیز درست نمی‏شود و اگر ورای سلسله موجودات امکانی واجب بالذاتی درکار نباشد جهان هیچ اندر هیچ خواهد بودبرای توضیح مطلب در این جا می‏توان مثالی از فارابی در برهان مشروطیت ذکر کرد: فرض کنید لشکری انبوه از سربازان برای حمله آماده باشند. لیکن به هرکس فرمان حمله دهند آنها بگویند: تا زمانی که دیگری حمله نکند من نیز حمله نخواهم کرد. یعنی هر کسی حمله رامشروط به آغز تهاجم توسط دیگری کند. در این صورت کاملا روشن است که اگر هیچ کس حاضر نشود بدون شرط حمله را آغاز کند هرگز تهاجمی صورت نخواهد گرفت حتی اگر فرضا عدد سربازان به بی‏نهایت برسد. یعنی با بی‏نهایت حمله مشروط بدون یک تهاجم نامشروط هرگز تهاجمی صورت نمی‏گیرد. همینطور از بی‏نهایت ممکن‏الوجود- که هستی‏اش وامدار متعلق وابسته و مشروط به دیگری است- بدون وجود یک موجود ناوابسته نامشروط و غیر متعلق به دیگری (خدا) هیچ موجودی امکان تحقق ندارد و چون می‏بینیم جهانی از ممکنات تحقق یافته است پس قطعا درمی‏یابیم که آن موجود از او وجود دارد. البته برهان وجوب و امکان به اشکال دیگری نیز تقریر یافته و در این‏جا تنها یکی از تقاریر آن را ذکر نمودیم


مصطفی (پاسخگوی دینی) ::: سه شنبه 88/8/19::: ساعت 1:55 عصر

 این برتر بودن مقام امامت ائمه از نبوت پیامبران از مسائل دقیق قرآنی و اعتقادی، است که جزء عقاید ضروری شیعه  نیست بلکه بحثهای علمی است
از آیات و روایات استفاده مى شود که مقام امامت ، بالاتر از مقام نبوت و رسالت است .
مقام نبوت و رسالت ، یعنى مقام دریافت وحى الهى و تبلیغ و نشر آن در بین مردم ، و تربیت انسان ها از طریق انذار و تبشیر و تعلیم و آگاهى بخشیدن به آن ها . بنابراین ، رسول موظف است در حوزه مأموریت خود ، مردم را به سوى خدا دعوت کند و فرمان الهى را به آن ها برساند ، و براى یک انقلاب فرهنگى و فکرى و عقیدتى ، از هیچ کوششى دریغ نکند
امّا مقام «امامت » ، یعنى مقام رهبرى و پیشوایى مردم . امام ، کسى است که با تشکیل یک حکومت الهى و به دست آوردن قدرتِ لازم ، سعى مى کند احکام خدا را عملاً اجرا کند و اگر هم رسماً نتواند حکومت تشکیل دهد ، تا آن جا که در توان دارد ، براى اجراى احکام مى کوشد . به عبارت دیگر ، وظیفه امام اجراى دستورهاى الهى در جامعه است ; در حالى که وظیفه رسول فقط «انذار» و «تبشیر» و ابلاغ دستورها است . به همین جهت ، مقام امامت از مقام نبوت و رسالت بالاتر و نیازمند شایستگى و لیاقت بیش ترى است .
قرآن کریم در آیه 124 سوره بقره مى فرماید : «خداوند ، ابراهیم را با وسایل گوناگون آزمود و او از عهده آزمایش ها به خوبى برآمد ; آن وقت ، مقام امامت را به او داد»
ابراهیم خلیل پس از طی مقام نبوت و رسالت و خلّت (دوستی)، در پایان عمر به مقام امامت رسید و خطاب آمد: «إنّی جاعلک للناس إماماً»، و اگر در روایات مقام امامت از نظر شرف مانند نبوت یا برتر از آن معرفی شده، به خاطر این آی? مبارکه است که امامت برای ابراهیم خلیل پس از نبوت، واگذار شد، و بسیار دور از فهم قرآنی است که امامت را در این آیه به معنی نبوّت بگیریم، زیرا در این آیه، خلیل الرحمان مقام امامت را برای ذریّه خود می طلبد و می گوید:‌«قال و من ذرّیّتی قال لا ینال عهدی الظالمین» و این جمله حاکی است که او هنگامی این درخواست را کرده است که دارای ذریه و فرزند بوده و او در آن حالت که دوران پیر و کهنسالی ایشان بوده، پیامبر خدا بوده است بنابراین مقام امامت چیزی فراتر از پیامبری است که  به او داده شده است
ولی در عین حال، چه بسا ممکن است فردی نبوت را داشته باشد ولی امام نباشد مانند اکثر انبیا بنی اسرائیل، یا امام باشد و نبوت نداشته باشد، مانند ائمه اهل بیت و گاهی هر دو مقام در یک نفر جمع می شود، مانند پیامبران اولوالعزم از ابراهیم تا پیامبر خاتم.





مصطفی (پاسخگوی دینی) ::: سه شنبه 88/8/19::: ساعت 1:54 عصر

نخست باید دانست بهره مندی از وساطت امامان و پیامبر(ص) به دستور خداوند و با اجازه او انجام می گیرد و این نشانه نظام مندی جهان در امور معنوی و مادی است؛ یعنی همان طور که خداوند می تواند به طور مستقیم گیاهی را رشد دهد اما نظام جهان را به گونه ای قرار داده است که گیاهان از طریق باران و آبیاری باغبان سیراب شوند و از طریق ریشه مواد معدنی به بخش های مختلف درخت و گیاه برسد.
در امور معنوی نیز خداوند می تواند به طور مستقیم انسان ها را دانا کند و رشد معنوی دهد اما برای آنان کتاب آسمانی و راهنمایانی قرار داده تا به رشد علمی و معنوی برسند وحتی برای برآورده شدن خواسته ها و دعاهای خود، یکی از راه ها بهره گیری از پیامبر و امامان(ع) می باشد که از آنان به عنوان واسطه های فیض یاد می شود و این نشانه نظام مندی کارهای خدا در جهان است.
قـرآن مـجـیـد مـى فـرمـاید : یا ایها الذین آمنوا اتقوا اللّه و ابتغوا الیه الوسیله و جاهدوا فى سبیل  اللّه لعلکم تفلحون .
اى مـومـنان , پرهیزکار باشید و به سوى خداى بزرگ , وسیله فراهم سازید و در راه او مبارزه  کنید , باشد که رستگار گردید .  جوهرى در صحاح اللغه وسیله را اینگونه تعریف مى کند : الوسیله ما یتقرب به الى الغیر  - وسیله عبارت است از آنچه با آن به دیگرى تقرب مى جوییم .  بـنابراین , موجود ارزشمندى که به او متوسل مى شویم , گاهى اعمال شایسته و پرستش خالصانه  خـداونـد است که به عنوان وسیله نیرومندى ما را به پروردگار جهان نزدیک مى سازد و گاه یک  انسان برومند که در نزد خداى بزرگ , از مقام و احترام ویژه اى برخوردار است .
توسل را مى توان به سه قسم تقسیم نمود
1 - توسل به اعمال صالح ; چنانکه  قـتـاده در مـورد آیـه وابـتـغـوا الـیـه الوسیله مى گوید : با اطاعت خدا و عملى که مورد  خوشنودى وى باشد , به پروردگار نزدیک شود 2 - تـوسـل بـه دعـاى بندگان شایسته , چنانکه قرآن کریم , از زبان برادران یوسف چنین حکایت  مى کند : قالوا یا ابانا استغفرلنا ذنوبنا انا کنا خاطئین .  قال ساستغفر لکم ربى انه هو الغفور الرحیم . ( فـرزنـدان یعقوب به پدر خویش ) گفتند : اى پدر , از خداى بزرگ , بخشش گناهان ما را  بخواه که ما در اشتباه به سر مى بردیم .  ( یـعـقـوب ) گـفـت : به زودى ازپروردگار خود , براى شما طلب بخشش مى نمایم که او بسیار  آمرزنده و مهربان است .  از آیه یاد شده به روشنى معلوم مى گردد که فرزندان یعقوب به دعا و استغفار پدرخویش متوسل  گـردیـدند و آن را وسیله بخشودگى خود دانستند و حضرت یعقوب پیامبر یز , نه تنها به توسل  آنان اعتراض نکرد , که به آنها وعده دعا و استغفار هم داد .
3 - تـوسـل به شخصیتهاى آبرومند معنوى که در نزد خدا از مقام و حرمت خاصى برخوردارند , به  منظور نیل به مقام قرب الهى .  این نوع توسل نیز از صدر اسلام مورد پذیرش و رفتار صحابه پیامبر بوده است .  اینک در پرتو احادیث و رفتار صحابه رسول خدا و بزرگان جهان اسلام , دلائل این مساله را از نظر  مـى گـذرانیم
احمد بن حنبل در مسند خود از عثمان بن حنیف , چنین روایت مى کند : ان  رجـلا ضریر البصر اتى النبى صلى اللّه علیه [ و آله ] و سلم فقال ادع اللّه ان یعافینى , قال : ان شئت  دعوت لک و ان شئت اخرت ذاک فهو خیر , فقال : ادعه .  فامره ان یتوضا فیحسن وضوئه فیصلى رکعتین و یدعو بهذا الدعاء .  الـلـهـم انى اسئلک و اتوجه الیک بنبیک محمد نبى الرحمه یا محمد انى توجهت بک الى ربى فى  حاجتى هذه , فتقضى لى اللهم شفعه فى . - مردى نابینا نزد پیامبر گرامى آمد و گفت : از خدا بخواه تا مرا عافیت بخشد .  پیامبر فرمود : اگر مى خواهى دعا نمایم و اگر مایل هستى به تاخیر مى اندازم و این بهتر باشد .  مرد نابینا عرض کرد : دعا بفرما .  پیامبر گرامى او را فرمان داد تا ضو بگیرد و در وضوى خود دقت نماید و دو رکعت نماز بگزارد و  ایـن چنین دعا کند :پروردگارا  من از تو درخواست مى کنم و به وسیله محمد , پیامبر رحمت به  تو روى مى آورم .  اى مـحمد من در مورد نیازم به وسیله تو به پروردگار خویش متوجه مى شوم تا حجتم را برآورده  فرمایى .  خدایا  او را شفیع من گردان .  درستى این روایت , مورد اتفاق محدثان است بطورى که حاکم نیشابورى در مستدرک ,پس از نقل  حـدیث یاد شده , آن را به عنوان حدیث صحیح توصیف مى کند و ابن ماجه نیزبه نقل از ابواسحاق  مـى گـویـد : ایـن روایتى صحیح است و ترمذى در کتاب ابواب الادعیه صحت این روایت را  تایید مى نماید .  و مـحـمد نسیب الرفاعى نیز درکتاب  التوصل الى حقیقه التوسل مى گوید : لا شک ان هذا  الـحـدیث صحیح و مشهور 000 و قد ثبت فیه بلا شک و لا ریب ارتداد بصرالاعمى بدعاء رسول اللّه  صلى الله علیه [ و آله ] و سلم له . - تردیدى نیست که این حدیث , صحیح و مشهور است 000 و در این روایت , ثابت شده است که  با دعاى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله بینایى آن مرد نابینا , به وى بازگشت .  از ایـن روایت به خوبى روشن مى شود که توسل به پیامبر گرامى , به منظور برآورده شدن نیاز به  وسیله وى , جایز است , بلکه رسول خدا آن مرد نابینا را فرمان دادتا آنگونه دعا کند .  و با وسیله قرار دادن پیامبر بین خود و خدا , از پروردگارجهان درخواست نماید .  و این معنا همان توسل به اولیاى الهى و عزیزان درگاه خداوند است .
2 - ابوعبداللّه بخارى در صحیح خود مى گوید : ان عمر بن الخطاب رضى اللّه عنه کان اذا قحطوا  استسقى بالعباس بن عبدالمطلب فقال : اللهم انا کنا نتوسل الیک بنبینا
فتسقینا و انا نتوسل الیک  بنعم نبینافاسقنا .  قال فیسقون . - هـرگـاه قـحـطى رخ مـى داد , عـمر بن خطاب به وسیله عباس بن عبدالمطلب - عموى  پـیـامـبـرصلى اللّه علیه و آله طلب باران مى نمود و مى گفت : خدایا  در زمان حیات پیامبربه او  متوسل مى شدیم و باران رحمت خود را بر ما نازل مى فرمودى .  اکنون به عموى پیامبر به سوى تو متوسل مى شویم تا ما را سیراب کنى .  و سیراب مى شدند .
- مـسـاله توسل به اولیاى خدا بقدرى معمول و رایج بوده که مسلمانان صدر اسلام نیز در اشعار  خـود , پـیـامـبر را وسیله بین خود و خدا معرفى مى نمودند :سواد بن قارب براى پیامبر گرامى ,  قصیده اى سرود و در لابلاى ابیات آن چنین گفت : و اشهد ان لا رب غیره و انک مامون على کل  غـالـب و انـک اذنـى الـمرسلین وسیله الى اللّه یابن الاکرمین الاطائب  گواهى مى دهم که  پـروردگـارى جـز خـدا نـیست و تو بر هر پنهان و پوشیده اى امینى وگواهى مى دهم که تو - اى  فرزند گرامیان و پاکان - در میان دیگر پیامبران ,نزدیک ترین وسیله به سوى خدا هستى .  در عـیـن حـال کـه پیامبر گرامى این شعر را از سواد بن قارب شنید , ولى هرگز وى رااز چنین  سخنى باز نداشت و او را به شرک و بدعت متهم نساخت .  شـافـعـى نـیز در دو بیتى که مى آوریم , به این حقیقت اشاره مى کند : آل النبى ذریعتى هم الیه  وسـلـیتى اجوبهم اعطى غدا بیدى الیمین صحیفتى
خاندان پیامبر وسیله من به سوى خدا  هستند و امیدوارم که به خاطر آنان , نامه عملم به دست راست من داده شود .  گـرچه روایات رسیده پیرامون جواز توسل به اولیاى الهى , فراوان است , لیکن درپرتو روایات یاد  شـده , مساله توسل و مطلوب بودن آن از دیدگاه سنت پیامبر و روش صحابه و دانشمندان بزرگ  اسلامى , روشن مى گردد و نیازى به اطاله مطلب نیست .  بـا این بیان , بى پایگى گفتار آنان که توسل به عزیزان درگاه خدا را شرک و بدعت دانسته اند , به  ثبوت مى رسد .  
این عمل توسل به این منظور نیست که انسان چیزی را از شخص پیامبر(ص) یا امام یا حضرت زهرا(س) مستقلا تقاضا کند، بلکه منظور این است که به آنان توسل بجوییم و آنان را وسیله ای برای تقرب به خدا قرار دهیم که این کار علاوه بر اطاعت از امر خدا، یک نوع احترام و اهتمام به موقعیت آنهاست  بنابراین چنین اموری نه بوی شرک می دهند و نه بر خلاف آیات قرآن است




مصطفی (پاسخگوی دینی) ::: سه شنبه 88/8/19::: ساعت 1:54 عصر

در تفسیر برهان از ابن بابویه و او به سند خود از جعفر بن محمد بن عماره از پدرش از جعفر بن محمد (علیهماالسلام ) روایت کرده که در ضمن حدیثى فرمود: خدا وقتى با موسى تکلم کرد، تکلم کردنى ، و تورات را بر اونازل کرد ودر الواح برایش از همه چیز موعظه وتفصیل بنوشت ومعجزهاى در دست اوومعجزهاى در عصاى اوقرار داد، و شکافته شدن دریا وغرق فرعون ولشگرش به دست او جارى ساخت طبع بشرى اوبر آنش داشت که در دل بگوید: گمان نمى کنم خدا خلقى آفریده باشد که داناتر از من باشد، به محضى که این خیال در دلش خطور نمود خداى عز وجل به جبرئیلش وحى کرد، بنده ام را قبل از آنکه (در اثر عجب ) هلاک گردد دریاب وبه او بگو که در محل تلاقى دو دریا مرد عابدى است ، باید او را پیروى کنى و از او تعلیم بگیرى .
جبرئیل بر موسى نازل شد وپیام خداى را به او رسانید. موسى (علیهالسلام ) فهمید که این دستور به خاطر آن خیالى است که در دل کرده ، لاجرم با همراه خود یوشع بن نون به راه افتاد تا به مجمع البحرین رسیدند
از جمله ((ذلک ما کنا نبغ فارتدا)) کشف مى شود، که موسى (علیهالسلام ) قبلا از طریق وحى مامور بوده که خود را در مجمع البحرین به عالم برساند، وعلامتى به اوداده بودند، وآن داستان گم شدن ماهى بوده ، حال یا خصوص قضیه زنده شدن وبه دریا افتادن ویا یک نشانى مبهم و عمومى ترى از قبیل گم شدن ماهى و یا زنده شدن آن - ویا مرده زنده شدن ، و یا امثال آن بوده است ، ولذا مى بینیم حضرت موسى به محضى که قضیه ماهى را مى شنود مى گوید: ما هم در پى این قصه بودیم  وبى درنگ از همانجا برگشته خود را به آن مکان که آمده بود مى رسانند، ودر آنجا به آن عالم برخورد مى نمایند
ماهى مذکور ماهى نمک خورده و یا بریان شده بوده وآن را با خود برداشته اند که در بین راه غذایشان باشد، نه اینکه ماهى زنده اى بوده . ولیکن همین ماهى بریان شده در آن منزل که فرود آمدند زنده شده وخود را به دریا انداخته است و جوان همراه موسى نیز زنده شدن آن را وشنایش را در آب دریا دیده . چیزى که هست یادش رفته بود که به موسى بگوید و موسى هم فراموش کرده بود که از اوبپرسد ماهى کجاست ، وبنابراین اینکه فرموده ((نسیا حوتهما - هر دو، ماهى خود را فراموش کردند)) معنایش این مى شود که موسى فراموش کرد که ماهى در خورجین است          و رفیقش ‍ هم فراموش کرد که به وى بگوید ماهى زنده شد وبه دریا افتاد.
این آن معنایى است که مفسرین هم استفاده کرده اند ولى باید دانست که آیات مورد بحث صریح نیست در اینکه ماهى مزبور بعد از مردن زنده شده باشد، بلکه تنها از ظاهر فراموش کردند ماهیشان را واز ظاهر کلام رفیق موسى که گفت :من ماهى را فراموش کردم  این معنا استفاده مى شود که ماهى را روى سنگى لب دریا گذاشته بوده اند و به دریا افتاده ویا موج دریا آن را به طرف خود کشیده است ودر اعماق دریا فرورفته وناپدید شده است . این معنا را روایات تایید میکند، زیرا در آنها آمده که قضیه گم شدن ماهى علامت دیدار با خضر بوده نه زنده شدن آن - وخدا داناتر است .




مصطفی (پاسخگوی دینی) ::: سه شنبه 88/8/19::: ساعت 1:52 عصر

<      1   2   3   4   5   >>   >
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 4


بازدید دیروز: 6


کل بازدید :184229
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مدیر وبلاگ : علی (کارشناس دینی)[60]
نویسندگان وبلاگ :
مصطفی (پاسخگوی دینی)
مصطفی (پاسخگوی دینی)[36]

مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
بیعت[2] . عرفان[2] . عشق . عقوبت الهی . علت دیدار حضرت موسی و حضرت خضر علیهما السلام . غیب . قرآن . کرامات امامان . گناهان انسان . گناهان شیعیان . مراجعه به حدیث . مرتد شدن مسلمان . مشورت عمر با امام علی(ع) . ملاک پذیرش روایات . موسیقی . نبوت . نماز جماعت . همسران پیامبر(ص) . وب گردی . وراثت امامان شیعه . ولایت فقیه . یزید . کعبه،تخریب . آیا ابلیس از فرشتگان بود؟ . اثبات خدا . اجبار در حجاب . اختیار . ازدواج . ازدواج امام علی(ع) با حضرت زهرا(س) . اصولی و اخباری . اظهار مکاشفات . اعجاز قرآن . افراط و تفریط . ام الصبیان . امام سجاد علیه السلام . امام سجادعلیه السلام . امامت . امامت ائمه افضلتر از مقام نبوت انبیا . انسانهای ما قبل حضرت آدم علیه السلام . اهمیت یک حدیث . اولین کتاب اصولی شیعه . بازدارندگی . بازی با کلمات . بدبینی . برزگان سرشناس شیعه . برهان وجوب و امکان . پیامبر . تحریف . تحریف قرآن . تحصیل . تخصص . تصوف . تصوف در اسلام . توسل . جبر . جن و تاثیر آن در انسان . جنگ با ایران . جنین و عدم اطلاع از جنسیت . حدیث شناسی . حدیث یو م الدار . حره . حضرت خضر علیه السلام . حضرت زهرا(س) . حضرت علی علیه السلام . حضور قلب . داستان . دست خدا . دعا . دعا نویسی . دوست . دوست داشتن . دوستی . دین . دین زوری . زنان . سقیفه . سیاست و اسلام . شهوت . شور مومنانه . شیعه . شیعیان . صیغه . عدم ذکر نام ائمه در قرآن . عدم گناه کردن پیامبران .
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<