امیر المؤمنین (ع) بر حسب نصوص بسیار و دلایل دیگر، خلیفة منصوص و امام بر حق است؛ و عدول از او به دیگری ـ اگر چه تمام مردم هم بر او اتّفاق کنند ـ جایز نیست و «تَقْدیمُ مَنْ اَخَّرهُ اللهُ وَ تَأخیرُ مِن قَدَّمَهُ اللهُ» است؛ و همان گونه که پیغمبر نمیتواند مقام نبوّت خود را به دیگری واگذار کند، امام نیز نمیتواند مقام امامت خود را به دیگری واگذار نماید. بنابراین، به فرض آنکه بعد از امتناع علی (ع)، از آن حضرت بیعت گرفته باشند، یا آن حضرت به واسطة اموری که بعداً اشاره میشود مضطّر به بیعت شده باشد، مفهوم صحیح بیعت با آن محقق نخواهد شد وصحّت عمل طرف را تضمین نخواهد کرد.
اگر آن خلافت، حق بود، لازم میآید که امتناع علی و حضرت زهرا(س) و جماعتی از بزرگان و پرهیزکاران صحابه، حق نباشد؛ با اینکه به موجب روایات قطعی از پیامبر اکرم (ص) علی با حق است و حق با علی است، و از هم جدا نمیشوند. و اگر کسی بگوید علی به حق نبوده و یا به حق نگفته، یا به حق عمل نکرده، پیغمبر را تکذیب کرده است.
اگر امام با توسل به قدرت و قیام مسلحانه در صدد قبضة حکومت و خلافت بر می آمد، بسیاری از عزیزان خود را که از جان و دل به امامت و رهبری او معتقد بودند، از دست می داد. غیر از این ها گروه بسیاری نیز کشته می شدند. با کشته شدن این عده که به هر حال قدرتی در برابر شرک و بت پرستی و مسیحی گری و یهودی گری به شمار می رفتند، قدرت مسلمانان در مرکز به ضعف می گرایید. حضرت در خطبه ای به این موضوع حساس اشاره کرد و فرمود: هنگامی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد، قریش با خودکامگی، خود را بر ما مقدّم شمرد، ولی من صبر کردم چون دیدم صبر بر این کار، بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریخته شدن خون آنان است، زیرا مردم به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشکی مملوّ از شیر بود که کف کرده باشد و کوچک ترین سستی وغفلت آن را فاسد
می سازد، و کوچک ترین فرد می تواند آن را وارونه کند
همچنین پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) گروهی تازه مسلمان مرتد شدند و با گرد آوری نیروی نظامی مدینه را مورد تهدید قرار دادند. به همین جهت حکومت جدید نخستین کارش این شد که شورش را خاموش کند. در چنین شرایطی صحیح نبود که امام(ع) دست به قیام بزند. حضرت در این زمینه می فرماید: به خدا! هرگز فکر نمی کردم که عرب بعد از پیامبر امامت را از اهل بیت او بگیرند، و من دست نگه داشتم تا این که با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می خواهند دین محمد(ص) را نابود سازند. ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من از محروم شدن از خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود
علاوه بر خطر مرتدین، مدعیان نبوت و پیامبران دروغین مانند مسیلمه، طلیحه و سجاح نیز در صحنه ظاهر شدند و هر کدام طرفداران و نیروهایی دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدینه را داشتند که با همکاری و اتحاد مسلمانان پس از زحماتی نیروهای آنان شکست خوردند.
خطر حملة احتمالی رومیان نیز می توانست مایة نگرانی دیگری برای جبهة مسلمانان باشد، زیرا تا آن زمان مسلمان سه بار با رومیان رو در رو شده بودند. رومیان در پی فرصتی بودند که به مرکز اسلام حمله کنند. اگر علی(ع) دست به قیام مسلحانه می زد، با تضعیف جبهة داخلی مسلمانان، بهترین فرصت به دست رومی ها می افتاد که از این ضعف استفاده کنند
مصطفی (پاسخگوی دینی) ::: چهارشنبه 88/9/11::: ساعت 8:58 صبح