قرآن یک راه و روشی دارد و آن این است که در موضوعات همیشه میخواهد مطلب را به صورت اصل بیان کند نه به صورت فردی و شخصی و این خود مزیتی است در قرآن.
پیغمبر اکرم یا خدای تبارک و تعالی نمی خواست در این مسأله که بالأخره هوا و هوس ها دخالت می کند، مطلبی به این صورت طرح شود گو اینکه صورت طرح شده را هم اینها آمدند به صورت توجیه و اجتهاد و این حرفها گفتند که نه، مقصود پیغمبر چنین و چنان بوده است؛ یعنی اگر آیه ای هم به طور صریح در این خصوص وجود داشت، باز آن را توجیه می کردند
پیغمبر (ص) در گفتار خودش به طور صریح گفت: «هذا عَلیُ مَولاهُ». دیگر از این صریحتر چه می خواهید؟! ولی خیلی فرق است میان گفتار پیغمبر بااین صراحت را زمین زدن و آیه قرآن را با وجود کمال صراحت اسمی در آن، همان روز اول بعد از وفات پیغمبر زمین زدن.
علما و مفسران دلایل گوناگونی بر عدم ذکر نام ائمه نوشتهاند که مهمترین دلیل آنان جلوگیری از تحریف است. در صدر اسلام دشمنان قسم خوردهای وجود داشتند که جریان مستقیم هدایت را عوض کردند و تاریخ را آن گونه وارونه ساختند که نیاز به گفتن آن نیست.
در چنین زمان پر مکر و آشوب و نیز کینه و حسادتی که نسبت به خاندان پیامبر(ص) روا میشد، چگونه میشد که نام مبارک ائمه اطهار در قرآن باشد و از تحریف و دست کاری به دور باشد؟ قرآنی که در آن روز هنوز جمع آوری نشده و هر قسمتی از آن در دست کسی بود؛
این که خداوند وعده داده است که ما قرآن را از تحریفات مصون نگه میداریم، به گفتة مفسران وحی، این امر راه کار می خواهد، یکی از راه کارهای آن این است که قرآن در امر سیاسی (به این معنا که بعد از پیامبر چه فردی قدرت سیاسی مسلمانان را به دست بگیرد) که از پتانسیل قدرتمندی بهره مند است، با شفّافیّت وارد میدان کارزار نگردد؛ بلکه به گونه ای رهنمود دهد که حساسیّت جناح های سیاسی را برنیانگیزد و حکومت ها به تحریف قرآن رو نیاورند.
با توجه به علم خداوندی از حوادث و رویدادهای بعد از زمان پیامبر(ص) اگر در قرآن به امامت امام علی(ع) و یازده گوهر امامت از نسل آن حضرت با صراحت یاد میشد. مخالفان سیاسی این دوازده گوهر امامت به جای گفتن حسبنا کتاب الله می گفتند: ما قرآن را قبول نداریم، یا می گفتند: برخی از آیات قرآن تحریف شده است. و یا در پی مقابله بر می آمدند و می کوشیدند، تا اسم ها را تغییر دهند و به جای امامت امام علی(ع) امامت فلان فرد را مندرج می کردند، در چنین وضعیتی حکومت نه تنها پشتیبان حفظ قرآن نمی شد، بلکه یکی از عوامل بسیار مهم تحریف قرآن به شمار می آورد
وانگهی در بعضی از آیات قرآن خصوصاً آیه پنجاه و پنج سوره مائده کنایه بسیار ظریفی نسبت به اعطای زکات و کمک به فقیر به وسیله امیرمؤمنان علی(ع) دارد. که این کنایه رساتر از تصریح است. میفرماید: ولی و صاحب اختیار شما خدا است و رسول و آنان که ایمان آوردهاند ؛ که نماز میخوانند و در حال رکوع زکات میدهند. در این جا کنایه بسیار رساتر از تصریح است. مثلاً به عنوان میهمانی در اتاقی نشستهاید و صاحب خانه اگر بگوید هم اینک آقای فلانی با چنین اوصافی وارد خواهد شد و یا بگوید لحطاتی بعد شخصی به اینجا خواهند آمد که چنین است و چنان، کدام یک میتواند دارای مفاهیم مهمتر و معتبرتر باشد؟ آیا شما از عبارت دوم پی نخواهید که چنین شخصی حتماً باید خیلی مهم و عزیز باشد؟ در این آیه خداوند میتوانست نام مبارک علی(ع) را به صراحت ببرد، ولی مطلب را در لفّافه و کنایه قرار داد، تا علاوه بر شیرینی مطلب، اهمیت آن نیز معلوم شود.
همچنین هدف قرآن درمورد امامت حاصل شده است
بسیاری ازمسلمات دینی در قرآن اصلا نامی ازشون نیومده مانند رکعات نماز وطواف 7 گانه دور خانه خدا وسائر جزئیات واحکام دین
از نظر علم معانی وبیان بلاغت ؛کنایه ابلغ من الصراحه است.
نظر قرآن در بیان کلیات مسائل است نه جزئیات .
خدا وعده داد قرآن را حفظ کند (نه از طریق معجزه) و حفظش به همین نزول کنایه ای بسیاری از امور است.
این روش قرآن مجید (عدم ذکر نام افراد) در مورد پیامبران علیهم السلام نیز اتفاق افتاده است. زیرا در قرآن مجید تنها نام 26 نفر از پیامبران الهی آمده است و از دیگران نامی به میان نیامده است، ولی آیا چنین امری به این دلیل بوده که آنان پیامبر نبوده اند و یا در پیشگاه خداوند اهمیتی نداشته اند؟ هرگز
در اصل ضرورت و لزوم رهبری و امامت برای جامعه ی مسلمین شک و اختلافی بین مسلمانان نیست. یعنی همه ی مسلمانان عقیده دارند که جامعه مسلمان نیازمند حاکم و امام است. و این مطلب از قرآن نیز به خوبی استفاده می شود.
یوم ندعوا کل اناس بامامهم (اسراء/71) از این آیه به دست می آید که هر جامعه انسانی امامی دارد که در روز قیامت فراخوانده می شود.
به هرحال این مسأله عقلی و عقلایی است که جامعه بدون مدیریت و رهبری از هم می پاشد.
کسی که به قرآن و نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ایمان داشته باشد می داند که رهبر و حاکم جامعه ی اسلامی در زمان حیات آن حضرت خود ایشان بود و خداوند نیز در آیات بسیاری به اطاعت و تبیعیت از آن حضرت امر و تأکید کرده است.
از جمله این دو آیه:
قل اطیعوا الله و الرسول فان تولوا فان الله لا یحب الکافرین (آل عمران /32)
و اطیعوا الله و رسوله ان کنتم مؤمنین (انفال / 1)
شکی نیست که هر رهبر و حاکم خیر اندیشی باید برای تداوم رهبری و اداره ی جامعه پس از خود نیز تدبیری بیاندیشد.
تدبیر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چه بود؟
آیا جامعه را به حال خود رها کرد و یا جانشینی برای خود تعیین فرمود؟
آیا خود قرآن برای رهبری مسلمانان پس از پیامبر صلی الله علیه و آله چه برنامه ای ارائه داده است؟
آیا خداوند نیز مردم را پس از آن پیامبر خود رها کرده است؟
آیا برای مؤمن این حرف قابل پذیرش است؟
مصطفی (پاسخگوی دینی) ::: چهارشنبه 88/9/11::: ساعت 8:56 صبح