در واقع هدف غایی عرفان وصول به مرتبه «توانایی نفس به معرفت حق» است و این معرفت منبعث از «عمل» است، نه بحث و مبتنی بر «مجاهده و ریاضت» است، نه نتیجه استدلال و چون و چرا کردن! چنین عرفانی مورد تأیید اسلام و آموزههای قرآنی و روایی است؛ چه اینکه اسلام معرفت حضرت حق را اولین فریضه و واجب تلقّی کرده و گاه آن را با فضیلتترین فریضهها دانسته است
همان طریقی که ابراهیم خلیل آن را طی نمود: «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض»
اینجا «رؤیت» است، نه «روایت». درک ابراهیمعلیه السلام جنبه مفهومی نداشت؛ بلکه شهودی بود
چنین معرفت و علمی، خواسته امامان معصومعلیهم السلام نیز بود؛ چنان که در دعاهای معروف و مشهور به این عبارتها بر میخوریم: «و انی ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک»؛ «و ارزقنی النظر الی وجهک الکریم»؛ «لاتحرمنی النظر الی وجهک» و...
چنین معرفت شهودی، بر اساس دیدگاه اسلام امکان دارد و بر این جواز جمله معروف حضرت علیعلیه السلام دلالت دارد: «ما رأیت شیئاً الا و رأیت اللَّه قبله و معه و بعده»؛ «هیچ چیز را ندیدم مگر آنکه با آن و قبل از آن و بعد از آن خدا را دیدم»
علامه طباطباییرحمه الله در این خصوص می نویسد: «و از سوی دیگر میبینم قرآن کریم با بیانی جالب، روشن میسازد که همه معارف حقیقیه، از توحید و خداشناسی واقعی سرچشمه میگیرد و استنتاج میشود؛ و کمالِ خداشناسی از آنِ کسانی است که خداوند آنان را از هر جای جمعآوری کرده و برای خود اختصاص داده است. آنان هستند که خود را از همه کنار کشیده و همه چیز را فراموش کردهاند در اثر اخلاص و بندگی، همه قوای خود را متوجه عالم بالا ساخته، دیده به نور پروردگار پاک روشن ساختهاند و با چشم واقع بین، حقایق اشیاء و ملکوت آسمان و زمین را دیدهاند؛ زیرا در اثر اخلاص و بندگی به یقین رسیدهاند و در اثر یقین، ملکوت آسمان و زمین و زندگی جاودانی جهان ابدیت بر ایشان مکشوف شده است»
شناخت قلبی و شهودی خدا آرزوی همگان است و کسی منکر این گونه شناخت نمیباشد. آن چه که فقها رد می کنند، عبارت است از: سلسله درست کردن و آداب و رسوم اختراع نمودن.
افرادی مانند ملا حسین قلی همدانی ، سید احمد کربلایی ، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ، حاج میرزا علی قاضی طباطبایی ، شیخ محمد بهاری ، علامه محمدحسین طباطبایی، شیخ جعفر مجتهدی ، شیخ رجب علی خیاط و مرحوم شیخ حسن علی اصفهانی معروف به نخودکی، عارف بالله بوده اند، نه پیرو یک سلسله خاص از صوفیّه. شهید مطهری گفته اند
اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگی و نظری یاد شوند، با عنوان "عرفا" و هرگاه با عنوان اجتماعی شان یاد شوند، غالباً با عنوان "متصوفه" یاد میشوند. عرفا و متصوفه هر چند یک انشعاب مذهبی در اسلام تلقی نمی شوند و خود نیز مدّعی چنین انشعابی نیستند و در همة فِرَق و مذاهب اسلامی حضور دارند، در عین حال یک گروه وابسته و به هم پیوستة اجتماعی هستند. یک سلسله افکار و اندیشه ها و حتی آداب مخصوصی در معاشرت ها و لباس پوشیدن ها، و احیاناً آرایش سر و صورت و سکونت در خانقاه و غیره به عنوان یک فرقه مخصوص مذهبی و اجتماعی رنگ مخصوصی داده و میدهند.
مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، کلام - عرفان، ص 71.
ْآقای صافی گفته اند
فرقه درست کردن و بدعت گذاری ها باعث شده که در روایات از صوفیه مذمت شده و فقها آنها را در ضلالت و گمراهی دانسته و فرموده اند:این ها هر فرقه و شعبه ای که باشند، در صورتی که با برنامه های شناخته شدة اسلام و مسلمانان مطابق نباشد، یعنی به عنوان این فرقه سازی ها و وابستگی ها به پیر و مرشد و حرف های شرک آمیز باشد، همه باطل است.
لطف الله صافی گلپایگانی، معارف دین، ص 372.
مصطفی (پاسخگوی دینی) ::: سه شنبه 88/8/19::: ساعت 1:55 عصر